کد خبر: 1210
تاریخ انتشار: اسفند 15, 1399

چرا به گونه ایی خاص فکر می کنیم؟

چرا به گونه ایی خاص فکر می کنیم؟

چرا به گونه ایی خاص فکر می کنیم؟

همواره برای انسان این سوال مطرح شده است که چرا به گونه ی خاصی فکر می کند ایا این مدل تفکر نشات گرفته  از مفهمومی خاص است،چرا همیشه افراد از یکدیگر نقد می کنند یا اینکه چه شده است که انسان در سراسر جهان با شباهت بسیار زیاد ساختار مغز خود متفاوت می اندیشد، همواره فیلسوفان و نظریه پردازان بزرگ شخصیت این سوال را مطرح کرده اند که شیوه دائمی رفتار کردن که ناشی از فکر کردن به شیوه ی مشخصی است از چه چیزی نشات می گیرد؟ باور ها و عقاید ما نشات گرفته از چیست.

پرسش بجایی که باید از خود کرد اینست که این باورهایی که همه تصمیمات و رفتارهای من را شکل می دهد به چه صورت به ذهن من راه پیدا کرده است؟‌ چه چیز باعث شده من این گونه فکر و رفتار کنم و جور دیگری رفتار نکنم؟‌ مسلم است که شما این طرز فکر و معیارها را در موقع تولد با خود به دنیا نیاورده اید و این دیدگاهها و به دنبال آن، این احساس ها از سوی محیط یعنی خانواده، جامعه و فرهنگی که در آن رشد کرده اید به ذهن تان وارد شده است. معنی این سخن هم روشن است. رفتارها و تصمیماتی هم که طبق چنین نگرشی می گیرید تا حد زیادی نتیجه شیوه تربیتی محیط است. اینجاست سوالی ذهن هر فرد را درگیر می کند: ‌نکند تمام افکار و احساسات من حاصل القاء های محیطم باشد؟‌ شاید این تصور که خودم رفتار می کنم سرابی بیش نیست؟ راستی اگر در جای دیگری متولد می شدم آیا به همین چیزهایی که امروز اصرار دارم اصرار می ورزیدم یا عقاید دیگری داشتم؟‌ آیا نمی شد دنیا را جور دیگری دید یا در زندگی خوب و بدهای دیگری داشت؟ آیا مسیر زندگیم را خودم رقم زده ام یا با تلقین محیط به این راه کشانده شده ام؟ آیا اگر نیک بنگرم، افکار و رفتارهایم، مایه شادی و آسایش من است یا عامل رنج و فرسایشم؟‌

البته ممکن است کسی بگوید که من همه معیار ها و طرز فکرم را از محیطی که در آن بار آمده ام نگرفته ام بلکه تعقل و منطق خودم هم در این جریان نقش دارد. این البته سخن نامعقولی نیست و ما هم قصد اغراق نداریم، اما حقیقت این است که موضوع آنقدر ها هم ساده نیست. با کمی تامل خواهیم دید که گاهی حتی آنچه آنرا قضاوت های مستقل و استدلال های روشن خود می دانیم، تحت تاثیر محیط قرار دارد.اما با وجود این مسئله آیا نمی توان تغییری ایجاد کرد و ذهن خود را مستقل کرد.

فرد و و محیط رشد

همۀ ما چه ایرانی، اوروپایی ، چه غربی و چه شرقی، در خانواده و محیط بخصوصی متولد می شویم و رشد می کنیم، محیطی که در آن مجموعه ای از فرهنگ، عرف، سنت ها، باورها و ارزش های بخصوص رواج دارد. این باورها بر تفکر و رفتار آدم های اطراف ما حاکم است و آن را شکل می دهد. به این ترتیب هر یک از ما از زمان تولد در فرهنگ و ارزش های محیط خود غرق هستیم و این مجموعه را خودآگاه و ناخودآگاه در احساس و اندیشۀ خود جذب می کنیم. پدر، مادر، مدرسه، رسانه ها و غیره، همه و همه هر روز و هر دقیقه به شکل مستقیم یا غیرمستقیم فرهنگ، اعتقادات و باید نباید های خاصی را به تفکر ما القاء می کنند. این القائات از سنین خیلی پایین و از زمانی شروع می شود که ما کودکی، خردسالیم و بدیهی است که نمی توانیم درستی آنها را مورد پرسش قرار بدهیم. به این ترتیب، ما هم به تدریج جزوی از محیط خود می شویم و به رنگ فرهنگ و سنت های جامعه خود در می آییم. نکته مهم این است که در این جریان ما کمتر فرصت می کنیم خودمان بطور روشن دربارۀ باید نباید و خوب و بد زندگی تصمیم بگیریم. خیلی اوقات ما در عین این که تصور می کنیم تصمیم کاملا مستقلی گرفته ایم، اگر با دقت نگاه کنیم پی می بریم که تصمیم ما ناخودآگاه تحت تأثیر القائات و آموزه های محیط و مثلا پدر و مادر یا معلم ما بوده است و فکر این که ما تصمیمی آزاد گرفته ایم تصوری بیش نیست.

البته مسألۀ فرهنگ، تربیت، و القائات محیط، محدود به هیچ نقطۀ جغرافیایی یا ملیت و کشور خاصی نیست و انسان در هر کجا که رشد کرده باشد خواه ناخواه تحت تأثیر مجموعۀ آموزه های آن محیط بخصوص است. به همین دلیل است که خودشناسی فرایندی است که هر انسانی که خواهان نیل به آزادی شادمانی واقعی است باید به آن همت بگمارد. بنابراین در مجموع می توان گفت از آنجا که در فرهنگ های سنتی فشار بیشتری برای پیروی و انطباق بر فرد وارد می شود، این دسته از جوامع محدودۀ آزادی انسان را تنگ تر می کنند و همرنگی و اطاعت را بر رفتار وی تحمیل می نمایند. البته روشن است که چنین فشاری می تواند مشکلات مختلف عاطفی و روحی را موجب شود که ترس، خشم و اضطراب از جمله بارزترین آنهاست. بخصوص امروزه در عصر ارتباطات که سخن از آزادی های فردی و دموکراسی و غیره در همه جا به گوش می رسد، با چنین فشارهایی، غالبا در جوامع سنتی، تعارضات فکری و عاطفی در افراد، قوی تر می شود و احساس ظلم و اجحاف در جامعه تشدید می گردد. چرا که فرد در اندیشه اش برای خود حقوقی را فرض می کند که در عمل، خود را از آنها محروم می بیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − چهار =