کد خبر: 1433
تاریخ انتشار: اسفند 16, 1399گروه : مهارت های زندگی
رشد یا رنج
فرانسیس بیکن در مورد تنهایی می گوید، تنهایی فقط برای دو نفر می تواند لذت بخش باشد اولی پاکان و دیگری دَدمنشان. با دقت در بطن این جمله متوجه معنای خاصی می شویم و آن معنا این است که تنهایی هم می تواند عامل رشد و خودشکوفایی و رشد باشد و هم می تواند عنصری پلید باشد. تاریخ بشر را آدمیان متوسطی پر كردهاند كه زندگی در جمع را بر انزوای فردی ترجیح داده و میدهند. عزلت و انزوا و قطع ارتباط با دیگران برای بیشتر مردم امری است نامطلوب و نوعی شكنجه. اما در میان خیل عظیم انسانها، افرادی جمعگریز هم بودهاند كه یا فاقد تواناییها و مهارتهای لازم برای زندگی با دیگران بودهاند و یا بنا بر دلایلی خاص، گوشهنشینی و عزلت را بر اختلاط با مردم ترجیح دادهاند. دسته اول شامل افرادی میشود كه از سر ناچاری و انفعال تن به تنهایی میدهند و غالباً نیز از این وضعیت رنج میبرند، مثل برخی از بیماران روانی دچار افسردگی. تنهایی این گروه را میتوان «تنهایی منفی یا مخرب» نامید. اما دسته دوم كسانی هستند كه آگاهانه و هدفدار سراغ تنهایی میروند، چون از تنها بودن لذت میبرند، مثل بیشتر عارفان و صوفیان. تنهایی این گروه را میتوان «تنهایی مثبت یا سازنده» تلقی كرد. از نظر روانشناسان اگزیستانسیالیسم، انسان در خلوت خود با دو نوع تنهایی بنیادی روبرو است. این روانشناسان این دو تنهایی را تنهایی روزمره و تنهایی هستیشناسی مینامند، تنهایی روزمره بیشتر امری شخصی است و درواقع رنجی است که فرد به دلیل جدا شدن از دیگران متحمل میشود، این نوع تنهایی در اغلب اوقات از مواردی شامل: ترس از برقراری رابطه با دیگران، حس موردتوجه و علاقه دیگران نبودن و احساس مطرود شدن توسط اطرافیان را در برمیگیرد و به نظر همه ما کم و بیش یکی از این موارد را تاکنون در زندگی خود تجربه کردهایم. به همین خاطر است که در بیشتر درمانهای روانشناسی مستقیماً به بیمار کمک میکنیم تا بیاموزد که چگونه با دیگران رابطه صمیمانه پایدار و باثبات برقرار کند. نوع دوم تنهایی، تنهایی در عالم هستی است که ریشه در فاصله بین هر فرد با سایر افراد جامعه دارد. این فاصله درنتیجه این اندیشه به وجود آمده است که هر یک از ما بهتنهایی به درون این عالم آمدهایم و مجبوریم بهتنهایی خارج شویم. درواقع هریک از ما انتظار داریم که دنیا تنها به کام ما و فقط برای ما بچرخد. در قرن هجدهم امانوئل وانت این فرضیه را مطرح کرد که همه ما وارد و ساکن دنیا شدیم که پیش از ما به خوبی ساختهشده و متعلق به همه ماست. امروزه میدانیم که هر فرد با تکیهبر دستگاه عصبی و هوش خود نقش واقعی و مشخص خود را در این دنیا به عهده دارد. بهبیاندیگر هریک از شما فاکتورهای بالقوهای دارید که هر وقت با موقعیت ویژهای مواجه میشوید بهطور ناخودآگاه و خودکار این توانایی به شما کمک میکند که با روش منحصربهفرد خودتان با آن برخورد کنید؛ بنابراین تنهایی در عالم هستی هم به سیستم بیولوژیکی شما و هم به دنیای غنی و معجزهآسای درونی شما برمیگردد که در هیچ فرد دیگری به همان شکل و روش، مطلقاً وجود ندارد. سینما در اندیشه من بوی پالتویی از پوست برره ایرانی که مادرم میپوشید، هیجان و شادی روز ولنتاین در مدرسه ابتدایی، بازی شطرنج با پدرم و کارت بازی با عمویم روی میز قرمزی که از چرم و چوب آبنوس درستشده بود. این خاطرات و هزاران خاطرات دیگر که بهاندازه ستارههای آسمان زیاد است فقط و فقط مختص من است هر کدام از این خاطرات همچون تصویری محو در ذهنم نقش بسته و با مرگ من از خاطرم میرود هر یک از ما در زندگی شخصیمان بارها تنهایی را به اشکال مختلف تجربه کردهایم ولی تنهایی در عالم هستی کمتر برای ما ملموس است فقط موقع فرد به یاد آن میافتد که پیر شده و خود را به مرگ نزدیکتر میباید. در چنین. مواقعی به این حقیقت میاندیشیم که به زودی دنیای ما ناپدید میشود و هیچیک از عزیزان نمیتواند. در این سفر به سوی مرگ همراه و همسفرمان باشد. اسطوره ها سرشار از داستان افرادی است که میخواستند در مقابل تنهایی پسمقاومت کنند. خودکشیهای دستهجمعی یکی از این موارد است یا اینکه دربسیاری از فرهنگها پادشاهان فرمان میدادند که پس از مرگشان برده زندهای را همراهشان به خاک بسپارند. دریکی از روستاهای چین اگر مردی مجرد بمیرد خانوادهاش زن مردهای را از گورکنخریداری می کنند و به همراه پسرشان به خاک میسپارند. اینها همگی نشان از ترس هستیشناسی ما از تنهایی و مرگ دارد اما ترس از سخن نگفتن آن موجب شده است که ما از پذیرش این واقعیت غافل شویم که تنهایی بخش وسیعی از ماست که باید با خود یدک بکشیم. هر یک از ما در این جهان یگانه هستیم و با روش منحصر به فردی می توانیم این تنهایی را بپذیریم.
رشد یا رنج
دیدگاهتان را بنویسید