کد خبر: 689
تاریخ انتشار: اسفند 12, 1399
گروه : افسردگی

افسرده خویی (Dysthymia)

افسرده خویی (Dysthymia)

افسرده خویی

اختلال دیستایمی یا افسرده خویی عبارت است از وجود خلق افسرده در بیشتر اوقات روز و در بیشتر روزها. افسرده خویی با احساس بی کفایتی، احساس گناه، تحریک پذیری و خشم، انزوا از جامعه، از دست دادن علائق و بی فعالیتی همراه است. وجع افتراق اختلال دیستایمی از اختلال افسردگی اساسی این است که بیماران مبتلا به اختلال دیستایمی از این شکایت دارند که هیمشه افسرده بوده اند. بنابراین اکثر موارد این اختلال شروع زودرسی دارند و در دوران کودکی یا نوجوانی شروع می شوند.

نظریه های روانپویشی درباره نحوه پیدایش افسرده خویی بر این فرض مبتنی است که این اختلال ناشی از وجود نقصی در رشد شخصیت و ایگو است، که نهایتا به اشکال در انطباق پیدا کردن با مسائل نوجوانی و جوانی می انجامد. فروید معتقد بود که نوعی احساس طردشدگی در روابط بین فردی اوایل زندگی می تواند فرد را به افسردگی آسیب پذیر سازد، چنان که روابط عاشقانه اس در بزرگسالی همواره توام با دودلی باشد؛ سپس در بزرگسالی اگر واقعا فقدانی روی دهد یا خطر آن پیش آید، جرقه ی افسردگی زده می شود. افراد مستعد به افسردگی از نظر دهانی وابسته اند و لازم است نیازهای خودشیفتگی شان دائما ارضا شود. این گونه افراد اگر از عشق، محبت یا مراقبتی محروم شوند، دچار افسردگی بالینی می گردند. این افراد اگر با یک فقدان واقعی روبه رو شوند، ابژه ی از دست داده را درونی یا درون فکنی می کنند و خشمی را که نسبت به او دارند، معطوف به خود می کنند.

نظریه شناختی مربوط به افسردگی بر اختلال دیستایمی هم قابل انطباق است. طبق این نظریه تفاوت موقعیت فعلی و واقعی فرد با موقعیتی که آرزویش را داشته، منجر به کاهش اعتماد به نفس و بروز احساس درماندگی در وی می شود. توفیق شناخت درمانی در درمان برخی از این بیماران مبتلا به دیستایمی ممکن است تاییدی بر این الگوی نظری باشد. بر اساس این نظریه، افسردگی در نتیجه ی تحریف های شناختی خاصی به وجود می آید که در افراد مستعد افسردگی وجود دارد. این طرحواره های افسردگی زا، الگوهای شناختی هستند که باعث می شوند فرد داده های درونی و بیرونی را تحت تاثیر تجارب اولیه، به گونه ای تغییریافته درک کند. بک سه گانه ای برای افسردگی مطرح کرد که عبارت است از: دیدگاه های منفی درباره ی خود، دیدگاه های منفی درباره دیگران و محیط و دیدگاه های منفی درباره ی آینده.

نظریه ی درماندگی آموخته شده، پدیده های مربوط به افسردگی را به تجربه رویدادهای غیرقابل کنترل مربوط می داند؛ یعین متعاقب رویدادهای ناگوار خارجی، توجیهات علی درونی به وجود می آیند که سبب از بین رفتن اعتماد به نفس می شود. رفتارگرایانی که بر نظریه درماندگی آموخته شده صحه می گذارند، تاکید می کنند که بهبود افسردگی بستگی به این دارد که بیمار احساس کنترل و غلبه بر محیط را بیاموزد.

در مورد دیستایمی لازم است خلق افسرده حداقل دو سال (یا یک سال در کودکان و نوجوانان) در اکثر اوقات وجود داشته باشد. نیمرخ اختلال دیستایمی با اختلال افسردگی اساسی همپوشانی دارد، ولی تفاوت آن با افسردگی این است که نشانه های بیش از آنکه ذهنی باشند عینی هستند. بارزترین ویژگی های دیستایمی عبارتند از افسردگی خفیف، درازمدت و نوسان داری که جزئی از ویژگی های همیشگی فرد محسوب می شوند و به عبارتی شکل تشدیدیافته ی خصوصیاتی است که در افراد دارای مزاج افسرده وجود دارد.

دیستایمی در بیماران مبتلا به اختلالات جسمی ناتوان کننده و مزمن، به ویژه در میان سالمندان شایع است و علائم آن تقریبا در پنجاه درصد بیماران به طور خزنده و پیش از بیست و پنج سالگی آغاز می شود. علیرغم این شروع زودرس، اغلب ده سالی طول می کشد تا این بیماران به جستجوی کمک برآیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو + هجده =