کد خبر: 789
تاریخ انتشار: اسفند 12, 1399

پاسخ رواني به بحران

پاسخ رواني به بحران

پاسخ رواني به بحران

به طور معمول به دنبال بحران هايي همچون سيل و زلزله، افراد از مراحل مختلفي عبور مي كنند كه عبارتند از:

  1. اثر يا ضربه: اين مرحله طي چند دقيقه اول پس از سانحه رخ مي دهد. طي اين دقايق افراد دچار رعب و وحشت مي شوند، گاه نيز حالت هايي همچون بهت زدگي و درماندگي مشاهده مي گردد. در اين مرحله افراد قدرت انجام هيچ كاري را ندارند. اين حالت معمولا گذرا و كوتاه مدت است و در اكثر موارد قبل از رسيدن نيروهاي كمكي پايان مي يابد.  باقي‌ماندن در اين مرحله، نيازمند مداخله فوري است.
  2. قهرمان گرايي: در ساعات اوليه رخ مي دهد. مردم سعي مي كنند به كمك هم كاري انجام دهند و افراد احساس مسئوليت مي كنند، به طور داوطلبانه در امداد رساني شركت مي‌نمايند. به اين ترتيب تا قبل از رسيدن نيروهاي كمكي بسياري از كارها را خود افراد بازمانده انجام مي‌دهند. نكته مهم در مورد اين مرحله اين است كه تحريك پذيري افراد طي اين مرحله بسيار بالاست ودر عين حال درجات بالايي از گذشت و فداكاري را از خود نشان مي دهند. مسئله ديگر نياز به ايجاد هماهنگي و رهبري با هدف افزايش تأثير فعاليت‌هاي داوطلبانه است.
  3. اميدواری و فراموشي غم : يک هفته تا چند ماه پس از حادثه بروز می کند. اين مرحله با رسيدن نيروهاي كمكي و آغاز توزيع كمك‌ها آغاز مي‌گردد. توزيع كمك‌ها در پيدايش تعادل رواني ، كاهش اختلالات شديد عاطفي و حس خشم و انتقام جويي موثر هستند.
  4. روبرويي با واقعيت ها: اين مرحله حدود 2 تا 3 ماه بعد از وقوع فاجعه آغاز مي شود، يعني زماني كه اكثر نيروهاي امداد از منطقه خارج مي شوند. در اين مرحله، بازماندگان متوجه عمق خسارت‌ها و جبران ناپذيري بخش بزرگی از خسارات مي گردند. در اين مرحله باز ماندگان نيازمند حمايت‌هاي رواني بيشتري هستند. چرا كه مجدداً روحيه خود را از دست مي دهند، افسرده و مضطرب مي گردند و احساس تنهايي شديدي مي كنند. ايجاد روحيه اميد و اعتماد و دقت در توزيع عادلانه هر گونه امكانات در اين مرحله از اهميت بسياري برخوردار است.
  5. تجديد سازمان: بين 6 ماه تا يكسال پس از فاجعه رخ مي دهد. بازماندگان شروع به بازسازي رواني و از سر گرفتن زندگي روز مره خود مي کنند. افراد به اين نتيجه مي رسند كه بازسازي زندگي با اتكا بر توانايي هاي خود آن ها امكان پذير است.

آگاهی از اين واکنش ها کمک می کند تا عکس العمل های روانی آسيب ديدگان را بشناسيد و نحوه برخورد با آنها را دريابيد. اين حالتها از هم جدا نيستند و الزاماً بترتيب نيز رخ نمی دهند. دربرخی از زلزله بعضی از اين مراحل برجسته نيستند( بعنوان مثال درزلزله بم مرحله سوم تقريباًٌ وجود نداشت).  اقدام مناسب هنگام مواجهه با اين حالت ها مردم را منسجم کرده و به آنها انگيزه می دهد تا با حوادث دست وپنجه نرم کنند. هدف نهائی ما رسيدن هرچه سريعتر بازماندگان به مرحله تجديد سازمان است.

ب : واکنش ها و علايم شايع به دنبال فاجعه

به دنبال بروز استرس شديد رواني ناشي از فاجعه، دسته‌اي از علايم و اختلالات در افراد به وجود مي‌آيند كه مي‌تواند تأثير معكوسي روي عملکرد آن ها داشته باشند. در برخي افراد تنها با يك تك علامت مواجه هستيم و در برخي ديگر تركيبي از علايم را كه در صورت عدم رسيدگي مي توانند به اختلالات رواني  مزمن منجر گردند. ميزان تاثر افراد از وقايع اطراف، تا حد زيادي تابعي از ميزان آسيب پذيري قبلي ، وسعت فاجعه و ميزان تخريب و فقدان ، و همچنين وضعيت  حمايتها و رسيدگي به هنگام به مسايل رواني ـ اجتماعي افراد مي باشد. علايمي كه به طور شايع در بازماندگان فجايع ديده مي شوند عبارتند از:

  1. افکار مزاحم: از جمله ناخوشايندترين پديده هايی که کودکان و بزرگسالان بعد از حوادث مصيبت بار تجربه مي‌کنند خاطرات ، افکار و احساسات مزاحم می باشند . اين خاطرات ممکن است ناخوانده و ناخواسته در هر زمانی از روز به علت افسردگی يا در پاسخ به يادآوری کننده‌های محيطی به ذهن بيايند. ممکن است شب هنگام به شکل کابوسها يا خوابهای وحشتناک ظاهر شوند. ازآنجا که اين خاطرات خيلی روشن و ترسناک هستند در نتيجه فشار روانی زيادی  را به فرد تحميل مي‌کنند. بسياری از افراد به دنبال چنين تجربه‌ای ترس از ديوانه شدن و يا ترس از دست دادن کنترل خود را دارند . از اين رو يکی از اهداف اصلی جلسات مشاوره گروهی فهماندن اين نکته به افراد است که چنين واکنشهايی طبيعی هستند و باعث جنون نمي‌شوند و همچنين بايد مهارتهايی را در جهت کنترل نسبت به اين خاطرات تکرار شونده به آنها ياد داد تا بتوانند نسبت به اين خاطرات کنترل داشته باشند.

 بايد به خاطر داشت که افراد قادر به فراموش کردن مسائل وحشتناکی نيستند که شاهد آنها بوده و يا آنها را تجربه کرده‌اند و اصولاًَ در مداخلات روانی- اجتماعی چنين هدفی را دنبال نمی کنيم، اما مي ‌توان به افراد آموزش داد که آنها را بدون فشار عاطفی بياد بياورند و نيز می توانند ياد بگيرند که چگونه آنها را در کنترل خود داشته باشند نه اين که تحت تأثير آنها باشد .

  1. بیش  برانگیختگی: كودكان و بزرگسالان ممكن است برانگيختگي رواني رو به افزايشي را پس از حوادث آسيب‌ زا ازخود نشان دهند. بنابراين افراد ممكن است عصبي، بي قرارودلواپس‌ باشندوخيلي زودوحشت زده شوند. آنها ممكن است تحريك پذيرشده، دچار گوش بزنگی و از جاپریدین مفرط شوند ويا مشكلات تمركز حواس پيدا كنند. عملكرد فرد از لحاظ روابط دوستانه و خانوادگي، عملكرد شغلی و تحصيلي به شدت تحت تأثير بيش برانگيختگي قرار مي‌گيرد. شواهد كافي دال بر افزايش اين نوع برانگيختگي رواني در رابطه با تجربه كردن خاطرات آزار دهنده، وجود دارد. تأثير منفي و مستقيم برانگيختگي بيش از حد روي زندگي  فرد و نقش احتمالي‌اش در تقويت ديگر علايم استرس‌زاي آزاردهنده پس از فاجعه بدين معني است كه اين ناحيه يكي از بخشهاي مهم مداخله و پيشگيري در اين زمينه است. آموزش  مهارتهاي آرام سازی در آماده سازي فرد جهت كار رويارويي و مواجهه تدريجي  با عوامل موجب بيش برانگيختگی ، نقشی اساسی ا يفا مي‌كنند.
  2. اجتناب: اجتناب ممكن است شناختي و آگاهانه باشد (يعني، تلاش براي فكر نكردن و به خاطر نياوردن وقايع آزاردهنده)؛ يا اينكه ممكن است به صورت يك رفتار باشد (يعني، تلاش در جهت اجتناب از عوامل يادآورنده حوادث آسيب‌زا و آزاردهنده، مانند بعضي از مكانها و افراد؛ و اجتناب از صحبت در مورد حادثه، ازساير علايم اجتنابي می­توان به موارد زیر اشاره نمود: کم علاقگي ياکاهش قابل توجه علاقه در پرداختن به امورمهم،احساس دل گسستگي يا غريبگي در ميان ديگران،احساس بعيد دانستن همه چيز(مثلا انتظار ندارد شغلي داشته باشد يا ازدواج کند و بچه دار شود).  علايم اجتنابي بنا به دو دليل عمده بايد به عنوان اهداف  مداخلات در نظر گرفته شوند. نخست اينكه اجتناب ممكن است باعث ايجاد محدوديتهائي در عملكرد فرد شود كه در اين صورت تاثيري مستقيم بر روي زندگي فرد دارد. دوم اينكه اگر چه اجتناب ممكن است باعث فراغت خيال موقتي و كوتاه زمان شود، اما در دراز مدت مشكلات را باقي نگاه خواهد داشت.  علايم آزاردهنده  مي توانند سبب بروز رفتار اجتنابي گردند، و به دنبال اجتناب پردازش اطلا عات در مورد حادثه مختل مي گردد ونهايتاً سيكل معيوبي تشكيل مي شود كه نتيجه آن تشديد علايم است. همچنين بايد به خاطر داشته باشيم كه هرچند اجتناب در كوتاه مدت سبب آرامش مي گردد ولي در دراز مدت سبب  اضطراب و تنش بيشتري خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × 3 =