کد خبر: 1343
تاریخ انتشار: اسفند 15, 1399

مفاهیم کلیدی وجود گرایی

مفاهیم کلیدی وجود گرایی

مفاهیم کلیدی وجود گرایی

بودن در این دنیا:

فرق انسان ها با دیگر گونه های جانوری این است که می توانند بر خودشان و دیگران آگاه باشند. باس و بینسوانگر از اصطلاح دازاین یا بودن در این دنیا استفاده کرده اند. که عبارت است از اندیشیدن در مورد رویدادها و معنا بخشیدن به آنها. برخی این مفهوم را بودن برای بودن نیز مطرح کرده اند.منظور آنها این است که انسانها می توانند در مورد بسیاری از امور تصمیم بگیرند و بسیاری از امور را انتخاب کنند.آنها از عبارت دازاین گزینی استفاده می کنند، معنایش هم این است که شخص مسئول وجود خویش است.

می برای توصیف معنای کامل انسانیت از عبارت « من هستم » استفاده می کند. به نظر می این تجربه شدید «من هستم» پیش شرط حل مشکلات بیماران است و این یک تجربه شخصی است و به رابطه بیماران با درمانگر و جامعه ربطی ندارد.به نظر می تجربه «من هستم» مثل ایگوی فاعل در یک رابطه فاعل و مفعولی نیست بلکه معنایش این است که «من موجودی هستم که می تواند خودش را فاعل وقایع بداند» پس تجربه «بودن» با رشد و تحول ایگو فرق دارد. این یک تجربه هستی شناختی است که به علم بودن یا وجود یعنی هستی شناسی اشاره دارد.

سه شیوه بودن:

وجود گرایان برای بودن در این دنیا سه شیوه متصورند:

 Umwelt : همان دنیای زیست شناختی یا محیط است.به طور کلی همان دنیای اشیاء ،محیط و موجودات زنده است.

Mitwelt : به معنای دنیای روابط است و حوزه روابط انسانی را شامل می شود.

Eignwelt : همان دنیای شخصی است و روابط افراد با خودشان را در برمی گیرد.

تمام حیوانات و انسانها Umwelt دارند که سایق ها،غرایز،قوانین طبیعی و چرخه هایی چون خواب و بیداری و زندگی و مرگ را پوشش می دهد.  Mitwelt  به روابط متقابلی اطلاق می شود که فقط انسانها دارند. روابط غریزی حیوانات به Umwelt تعلق دارد.

Eignwelt یا دنیای شخصی چیزی بیش از یک تجربه درونی ذهنی است .Eignwelt خودآگاهی خاصی است که دنیا را بر مبنای آن می بینیم. بینسوانگر و می منتقد روانکاوی و شناخت درمانی و رفتار درمانی هستند چون به نظر آنها این مکاتب اصولا با Umwelt سرو کار دارند نه باEignwelt.

نکته شایان ذکر اینکه این سه شیوه بودن همیشه با هم مرتبطند.انسانها به طور همزمان در محیط،روابط انسانی و خودآگاهی بسر می برند. مثلا کسی که مشغول غذا خوردن است چون عمل فیزیکی خوردن را انجام می دهد در دنیای زیست شناختی به سر می برد و چون با دیگران یا به تنهایی غذا می خورد در محدوده روابط انسانی است. همچنین می داند که در حال غذا خوردن است.

زمان و بودن: زمان مورد توجه اکثر وجودگرایان بوده است و بسیاری از آنها زمان را محور معضلات وجودی می دانند و می گویند زمان از دیدگاه های متعددی قابل بررسی است. در Umwelt زمان همان چیزی است که «ساعت» یا تقویم نشان می دهد.در Mitwelt زمان کارکرد کمّی کمتری دارد. برای مثال نمی توانیم بر مبنای سالهای آشنایی افراد با یکدیگر بگوییم چقدر به یکدیگر اهمیت می دهند. در Eignwelt زمان با زمان ساعت رابطه کمی دارد.

درمانگران وجودگرا در کارهای خود روی آینده،گذشته وحال تمرکز می کنند. منظور آنها از آینده،آینده نزدیک است و حربه ای برای گریختن از گذشته یا حال نیست.در مورد گذشته نیز فقط روی تاریخچه و رشد و تحول تمرکز می کنند که در محدوده Umwelt می باشد.

می گذشته را اینگونه به آینده ربط می دهد« به یاد آوردن وقایع مهم گذشته خواه ناخواه به تصمیم بیمار در آینده بستگی دارد» .

آزادی، مسئولیت پذیری و انتخاب

حق زندگی،مسئولیت پذیری را نیز به همراه دارد. شاید به نظر برسد که اصطلاحات آزادی،مسئولیت پذیری و انتخاب ظاهرا ربطی به یکدیگر ندارند ولی آنها ربط ذاتی دارند. چون ما آزادیم راه هایی را انتخاب می کنیم که مناسب مسئولیتی هستند که در قبال زندگی خویش داریم و ارزشهایی را بر می گزینیم که برای ما اهمیت دارند.از نظر سارتر این انتخابها هستند که خود واقعی ما را می سازند.رولومی در بحث آزادی از مفهوم اراده کردن استفاده می کند یعنی تبدیل مسئولیت به عمل. اراده کردن دو جنبه دارد: خواستن و تصمیم گرفتن می بیماری روانی را نخواستن می داند که به معنی تو خالی بودن و ناامیدی است. بخشی از وظیفه درمانگران وجودی این است که احساسات مراجعان را در جهت خواستن و به اجرا گذاشتن تصمیم ها بسیج کنند.هدف نهایی بسیاری از روان درمانگرهای وجودی خصوصا جورارد و بوگنتال رسیدن به اصالت است. اصالت یعنی خالص بودن و آگاهی از بودن خویش و شامل رو به رو شدن با محدودیت های وجود می شود. اصالت با انتخا بهای اخلاقی،معنای زندگی و انسانیت رابطه دارد. چون وجود گرایان بیشتر به بودن انسان ها توجه کرده اند،در مورد اصالت و ارزشها چندان کار نکرده اند.

برای می و دیگر وجودگرایان،اضطراب مفهوم گسترده ای دارد.می دو نوع اضطراب را مطرح می کند:

اضطراب بهنجار و اضطراب روان رنجورانه

یکی از زیر مجموعه های مهم اضطراب بهنجار که بسیار مورد توجه رواندرمانگران وجودی است،اضطراب وجودی می باشد. انسانها باید با دنیای اطراف خویش مواجه شوند،نیروهای پیش بینی نشده را تحمل کنند و به طور کلی جای خود را در دنیا بیابند.

از نظر می و یالوم اضطراب بهنجار سه ویژگی دارد که آن را از اضطراب روان رنجورانه جدا می کند:

1) با وضعیت شخص در زندگی تناسب دارد

2) معمولا واپس رانده نمی شود.مثلا بیماری شدید باعث می شود به یاد مرگ بیفتیم.

3) فرصتی فراهم می کند تا با دو راهی های وجودی مواجه شویم.مثلا با مردن،مسئولیت و انتخاب

ولی اضطراب روان رنجورانه یک واکنش نامتناسب و نابجاست. مثلا شخصی که به دلیل ترس از بیمار شدن، دستهایش را قبل و حین غذا چندین بار می شوید.

ریشه این اضطراب بیمار، ترس هایی است که آنها را واپس رانده است.وی به جای کنار آمدن با قطعیت زندگی دستانش را بصورت وسواسی می شوید.درمانگران وجودی غالبا به بیماران کمک می کنند معضلات وجودی نهفته در پس اضطراب روان رنجورانه را بشناسند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده − نه =