کد خبر: 1028
تاریخ انتشار: اسفند 14, 1399

اضطراب هستی

اضطراب هستی

اضطراب هستی

اضطراب هستی انسان امروز، واکنشی است درمقابل رشد سریع تکنولوژی،فشارهای ناشی از شهر نشینی،گسستگی های ارتباطی، از هم پاشیدگی جوامع،تحولات اجتماعی،تعارض های فردی به که به شکل فزاینده حیات باور انسان را تهدید می کتد. بنابراین، در جهان کنونی هر فرد بسته به تجربیات و شخصیت خود می تواند کم و بیش اضطراب هستی را تجربه کند.امروزه،پیشرفت تکنولوژی،پیچیدگی تمدن، بی توجهی نوجوانان به ارزش های خانوادگی و مذهبی،اضطراب تازه ایی را برای انسان به وجود می آوردکه بخش مهمی از این اضطراب،به بی معنایی و بی هدفی زندگی بر می گردد.

 اندی و نیومن معتقد هستند که اضطراب هستی احساسی است که با بی معنا بودن و بی مسئولیتی در زندگی و مرگ در ارتباط است در حالی گروهی دیگر از نظریه پردازان معتقدند اضطراب هستی از ناامیدی،بیگانگی و احساس پوچی نشات می گیرد. به عبارت دیگر،اضطراب هستی نوعی نا امیدی،بیگانگی و احساس پوچی فرد در زندگی است. افرادی که از اضطراب هستی رنج می برند و آمادگی مبتلا شدن به آن را دارند،دنیا را بی معنا می دانند و هر کاری را که انجام می دهند یا فکر می کنند که می توانند انجام دهند،بی ارزش می دانند ویژگی بارز این افراد بی علاقه بودن و بی تفاوت بودن نسبت به دنیا است

 

 

 

اضطراب هستی

 

 

 

 

اضطراب وجودی به احساس نگرانی، ترس و وحشت ناشی از تفکر در مورد بزرگترین سوالات زندگی مانند  ” من کی هستم؟” و یا ” چرا اینجا هستم؟” اشاره دارد. دیدگاه های وجودی فلسفی و روانشناسی ادعا می کنند که این نوع تفکر به این موضوع اشاره دارد که هرکس آزاد است و مسئول یافتن معنای زندگی خود است. اگر چه تحقیق در این مورد ناراحت کننده است، باز بسیاری از متفکران وجودی این شکل از اضطراب را سالم و مولد می دانند.

تاریخچه اضطراب وجودی

مفهوم اضطراب وجودی از درون فلسفه وجودی که  بخصوص در قرن ۱۹ توسط سورن کیکگارد( Soren Kierkegaard ) و فردریش نیچه ( Friedrich Nietzsche ) مطرح شده است ،نشأت می گیرد.  این فلسفه بر فرایندهایی که افراد برای معنا دادن به زندگی با هسته اگزیستانسیالیسم دارند،  تمرکز دارد. اضطراب وجودی زمانی بروز می کند که فرد به شدت در مورد وجود خود تأمل می کند. این تفکر سبب افزایش بار مسئولیت فرد برای یافتن هدف از زندگی و وجود می کند و زندگی این افراد کلاً با توجه به این هدف ادامه می یابد. بعلاوه ممکن است منجر به احساسا بیگانگی و انزوا از زندگی و جهان و آگاه شدن به مرگ و میر بینجامد.

تعدادی از متخصصان بهداشت روانی طرفدار فلسفه ی وجودگرایی، در این باره که چرا در نیمه ی دوم قرن بیستم تعدداد زیادی از مردم به اضطراب هستی دچار شدند.دلایلی ارائه داده اند. نخست آنکه، تغییرات بسیار نیمه ی دوم قرن بیستم نشان داد که دیگر جهان قابل پیش بینی نیست و مردم نقش خود را در زندگی به خوبی نمی دانند . دوم آنکه این دوره جمعیت به حد سرسام آوری رشد مرد و موجب آن شد که انسان ها نتوانند جایگاه خود در دنیا تشخیص دهند و سوم آن که دنیای امروز بسیار ناپایدار و نامطمئن شده و به سختی می توان راه های سازگاری با آن را کشف کرد. در اواخر قرن بیستم، آداب،سنن و ارزش های کمی برای هدایت رفتار وجود داشت و هر چه تاثیر باور ها و قرار داده های اجتماعی کاهش یابد، انسانها مسئول تر و تنها تر می شوند.

درمان

اگزیستانسیالیست ها، به اضطراب وجودی به عنوان مشکلی که نیاز به درمان داشته باشد نگاه نمی کنند. امابه طور کل زمانی که اضطراب عملکرد روزانه فرد را مختل کند و فرد به وضوح علائمی از درد فیزیکی و روانی  ناشی از تفکر وجودی را نشان دهد ، نیاز است که کمک های درمانی را دریافت کند، درمانهای سنتی از قبیل دارو می تواند مفید باشد اما در حال حاضر متخصصان سلامت روان به این گونه افراد از طریق روان درمانی وجودی کمک می کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × پنج =