کد خبر: 1257
تاریخ انتشار: اسفند 15, 1399گروه : خودشناسی
کیفیت وجودی انسان مدرن
پوچگرائی و بیمعنائی و بیهودگی امروز گریبانگیر قسمتی از جامعه بشریت بخصوص در جوامعی که ظرفیتهای دینی و معنوی انسان کمتر مورد توجه است را دربرگرفته است.این خلاء وجودی در سراسر جهان به صورتهای مختلف از جمله افسردگی، خودکشی، مصرف مواد و الکل و یا بصورت رفتارهای پرخاشگرانه و مخرب جلوهگر میشود، به گونهای که انسان امروز در عین اینکه از امکانات نسبتاً نامحدود برخوردار است ولی از زندگی خود لذت نمیبرد.در بین دیدگاههای روانشناسی رویکرد انسان گرایانه با توجه به اهمیتی که برای انسان قائل است و به ابعاد مختلف انسان از جمله معنویت توجه دارد داشته است بهتر توانستهاند سلامت روانی انسان را تبیین نماید. یکی از این نظریات، نظریه ویکتور فرانکل به عنوان یک روانشناس وجودی است، که با طرح معنیگرائی در زندگی قدم مهمی در راه سالم زیستن فرد برداشته است. به نظر فرانکل انگیزه بشر، لذت طلبی و یا قدرت جوئی نیست بلکه معنی خواهی و هدف یابی است و این بشری ترین انگیزههاست، چرا که یک حیوان هیچگاه نسبت به معنی وجود خود نگرانی احساس نمینماید. مبانی نظریهفرانکل برپایه مفاهیم: توجه به معنویت انسان، آزادی، مسئولیت، سرنوشت، رنج، لذت، عشق و کار استوار است. در بحث از مفاهیم اساسی که فرانکل برای معنا درمانی طرح میکند، قبل از هر چیز باید نهایتی که او از انسان در نظر دارد، جستجو شود. به بیانی دیگر میدانیم که برمبنای اگزیستانسیالیسم، انسان طی یک خودانگیختگی از «خود واقعی» به سوی «خود حقیقی» خود حرکت میکند و همة تلاش روان درمانگر، هدایت صحیح او در این مسیر میباشد تا فرد را در تمییز «خود»های موهوم و غیر حقیقی (ناخود) از «خود حقیقی» یاری رساند. از این رو بایستی «حقیقت انسان» را در نظر فرانکل جویا شد. وی تصریح دارد «حقیقت اساسی انسان بودن این است که انسان همواره متوجه شخص یا چیز دیگری غیر از خودش است: معنایی که به تحقق بپیوندد، انسان دیگری که با آن روبه رو شود، آرمانی که بدان خدمت کند و یا شخصی که به وی عشق بورزد. آدمی نه با صرف توجه به تحقق خویشتن که با فراموش کردن خود، چشم پوشیدن از خود و وقف خود در توجه به غیر است که به مقام تحقق معنای عمیق زندگی نایل خواهد آمد. تحليل وجودي يا لوگوتراپي ۳ مرحله دارد: الف) نقطه آغازين، اين واقعيت پديدار شناختي بنيادين است كه انسان بودن در خودآگاهي و پاسخگو بودن است و در تركيبي از اين هر دو، يعني انسان در آگاهي از مسئوليت به اوج مي رسد ب) در دومين مرحله، تحليل وجودي پا به وادي معنويت ناخودآگاه مي گذارد ج) تحليل وجودي در مرحله سوم به دينداري ناخودآگاه در درون ناخودآگاه معنوي دست مي يابد. الف) تحليل وجودي در مرحله اول بر آزادي اراده و مسئوليتي كه از پس آن مي آيد، تأكيد مي كند و از اين رو، مبنايي اگزيستانسياليستي دارد. در واقع، آزادي انتخاب يكي از ابعاد هستي انسان است. عوامل غيرمعنوي، يعني غريزه، توارث يا اوضاع و احول محيط، چيزي را براي ما تعيين نمي كنند. فرانكل بر اين باور است كه اگر بخواهيم سلامت روان داشته باشيم، آزادي انتخاب رفتار خود را داريم و بايد اين آزادي را به كار بريم. ب) در مرحله دوم، تحليل وجودي پا به عرصه معنويت ناخودآگاه مي گذارد و با كشف ناخودآگاه معنوي، شناخت ناخودآگاه آشكار مي شود. به باور فرانكل، در اين ژرفناهاي معنوي ناخودآگاه، انتخاب هاي وجودي بزرگي انجام مي شود. نتيجه آنكه، پاسخگو بودن انسان به سطح ناخودآگاه مي رسد؛ بدين سان انسان، افزون بر پاسخگويي آگاهانه بايد پاسخگوي ناخودآگاه نيز باشد. ج) تحليل وجودي در مرحله سوم، به كشف دينداري ناخودآگاه در درون ناخودآگاه معنوي نايل مي شود. فرانكل مي گويد: هر قدر خواهان طرح ريزي و تدوين اين رابطه به عنوان جزئي يگانه از ناخودآگاه باشيم، بازهم با چيزي مواجه هستيم كه من آن را با«ناخودآگاه متعالي» اصطلاح كرده ام. اين مفهوم به اين معناست كه انسان هميشه- حتي در سطح ناخودآگاه- در ارتباطي آگاهانه با تعالي قرار دارد.
کیفیت وجودی انسان مدرن
این دیدگاه بیماری را ناشی از بیهدفی که زندگی برای آن ارزش داشته باشد و بیمعنایی در زندگی تصور میکند، درمان نیز چیزی جزء معنی درمانی، کمک کردن به فرد بیمار برای معنی بخشیدن به زندگی که تحت عنوان لوگوتراپی اتفاق میافتد، نیست. در معنی درمانی درمانگرسعی در تغییر نگرش فرد بیمار به علائم بیماری دارد و همچنین سعی در پرورش دادن انسانی مسئول دارد، انسان مسئول، افکار، احساسات و منطق خود را نیز پذیراست.از دید فرانکل همه نوروزها جنبه وجودی دارند و این امر در خصوص سایکوزها نیز حاکم است. او با تکنیکهای : ” استقبال بیشتر از عوامل تشویشزا ” و شیوه ” بازداری فکر” به درمان بیماریها مبادرت میورزد.
برچسب ها : تحلیل وجودی لوگوتراپی معنویت نا خودآگاه
دیدگاهتان را بنویسید