کد خبر: 1338
تاریخ انتشار: اسفند 15, 1399گروه : شخصیت
شخصیت به چه معناست؟
شخصیت به معنای مجموعه ای از صفات پایدار در فرد هستند که کنش و واکنش های او را کنترل می کنند ، این صفات از طریق خانواده، اصول اجتماعی، قوانین، بایدها و نبایدها و در نهایت به وسیله تجربه شکل می گیرد. روانشناسان مختلف زمان بندی شکل گیری شخصیت را مورد مناقشه قرار داده اند و منابعی که این صفات پایدار را در فرد می سازد همواره مبحث بحث برانگیزی در روانشناسی بوده است. هر رویکرد با توجه مبانی نظری که اساسش را می سازد و از منظری که آن نظریه به شخصیت نگاه می کند تلاش دارد تا این صفات شخصیتی را توضیح دهد. نگاه اجمالی «شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به یکدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد. شخصیت از دیدگاه مردم واژه «شخصیت» در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقی یا برجسته» است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر میشود. مثلا وقتی گفته میشود «او با شخصیت است» یعنی «او» فردی با ویژگیهایی است که میتواند افراد دیگر را با «کارآیی و جاذبه اجتماعی خود» تحت تأثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان «پرورش شخصیت» تبلیغ و دایر میشود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد دهند، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند تا با به کارگیری آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند. در مقابل این کلمه، کلمه «بیشخصیت» قرار دارد که به معنی داشتن «ویژگیهای منفی» است که البته دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد، اما در جهت منفی. شخصیت از دیدگاه روانشناسی دیدگاه روانشناسی در مورد «شخصیت» چیزی متفاوت از دیدگاههای «مردم و جامعه» است در روانشناسی افراد به گروههای «با شخصیت و بیشخصیت» یا«شخصیت خوب و شخصیت بد» تقسیم نمیشوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای «شخصیت» هستند که باید به صورت «علمی» مورد مطالعه قرار گیرد. این دیدگاه به «شخصیت و انسان» باعث پیدایش نظریههای متعددی از جمله : «نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است. به طور کلی اگر بخواهیم از نقش عوامل مختلف در شکل گیری شخصیت سخن بگوییم بارز ترین عوامل شامل این موارد می شوند: وراثت زیستی و شخصیت: وراثت در واقع مواد خام شخصیت را تامین می کند. نوزاد زمانی که متولد می شود با مجموعه ای از رگه های شخصیتی به دنیا می آید که از پدر و مادر به ارث برده ولی اینکه این صفات بروز کنند یا نه، کاملا وابسته به محیط است. باید محیط مناسبی وجود داشته باشد تا این صفات ارثی بروز کنند. محیط طبیعی ، فرهنگ و شخصیت: همانطور که می بینیم در کنار به شباهت های زیستی انسان ها با یکدیگر، سبک زندگی و الگوهای عملکرد که تابع شخصیت فرد هستند در نقاط مختلف با هم متفاوت است. حتی در دو شهر نزدیک هم بسیاری از الگو های رفتاری تفاوت عمده ایی با هم دارند که این بیانگر تاثیر محیط و فرهنگ در شکل گیری شخصیت است. تجربه ی گروهی و شخصیت: کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار میرود. تجربه ی فردی و شخصیت: چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربههای یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوتاند؟ نکته مهم این است که آنان تجربههای یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربههای اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفتهاند. تجربه هرکس بیهمتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربههای روزانه کودکان یک خانواده میتواند گوناگونی تجربههای آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بیهمتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بیهمتای تجربههای زندگی برخوردار است که کسی دیگر، عینا از آن برخوردار نیست. همانگونه که مشاهده می کینم شخصیت و صفات شخصیتی افراد تحت تاثیر یک مدل خاصی نمی باشد بلکه مجموعه ای از نقش های محیطی، تجارب فردی، نماد های تربیتی والدین و… ما را به کسی که امروز هستیم می رساند و تغییر جزئی در هر یک ار این فاکتور ها ممکن بود کلیه صفاتی که در حال حاضر داریم را به گونه ای دیگر می ساخت. در عین حال این نکته قابل ذکر است که اکثر نظریه پردازان شخصیت معتقدند شکل گیری صفات شخصیتی تا سنین خاصی محدود است و تغییر این صفات پس از این دوره بسیار مشکل می شود.
شخصیت به چه معناست؟
برچسب ها : تجربه گروهی شخصیت فردی فرهنگ وراثت
دیدگاهتان را بنویسید