کد خبر: 781
تاریخ انتشار: اسفند 12, 1399
گروه : شخصیت

درآمدی بر نظریه وجودی

درآمدی بر نظریه وجودی

درآمدی بر نظریه وجودی

باگذشتن از جنگ جهانی دوم و عبور انسان از باتلاقی از مرگ و جنایتی که بسیاری از افراد ثمره ی آن را نابودی کل بشر می دانستند و رشد روز افزون اختلالات روانی مانند افسردگی و از طرف دیگر توجه بیشتر دولت های پس از جنگ را به سلامت روان از یک سو و نارضیاتی مردم از روادرمانگران رفتاری و روانکاوان باعث شد که گروهی از نظریه پردازان موج سوم از  روانشناسی به راه بی اندازند. نوع دوستی و دید مراجع محور این بیماری به جای تاکید بر دید اختلالی باعث شد که به سرعت این نظریات در بین سایر شاخه های روانشناسی جایی برای خود بازکند. انسانی که   دیروز از دید روانکاوی انباری از بی اخلاقی ها و تعارضات بود و از نظر  رفتاری ها یک ماشین مکانیکی بود که به هر طرف می توانست آن را سوق داد، در نظریه جدید به عنوان فردی که خود مسئول رفتار خود است و از ارج و قرب بالایی برخوردار است شناخته شد.و این باعث شد که مردم علاقه ی زیادی به این دیدگاه نشان بدهند.

تجربه های فراوان ثابت کرده که اساسی ترین مشکل مردم در حال حاضر،تهی بودن آنان است.تفکر در شکایت های مردم نشان می دهد که مشکل اصلی و زیر بنائی آنان نداشتن یک میل یا یک نیاز مشخص و معین است.احساس تهی بودن معمولا ناشی از آن است که فرد خود را در تاثیرگذاری بر زندگی خود و دنیایی که در آن به سر می برد، ناتوان احساس می کند. ویژگی دیگر انسان امروزی، احساس تنهایی است که افراد معمولی آن را جدایی یا دور افتادگی و به قول بعضی ها «از خود بیگانگی» می نامند. دلیل جدی ترس از تنهایی این است که انسان در ارتباط با انسانهای دیگر خود را می شناسد و وقتی تنهاست و با دیگران در ارتباط نیست، از اینکه شناخت خودش را از دست بدهد و نداند چی است و چه کسی است وحشت می کند. دلیل دیگر؛ قابل قبول بودن در نظر دیگران، راهکار اصلی ما برای اجتناب از دلهره و اضطراب است. از این روست که همیشه سعی می کنیم به خودمان ثابت کنیم که در زندگی اجتماعی موفق هستیم.اما عامل مهمتر در دلهره مردم از گذشت زمان، وحشتی است که از تهی بودن و زندگی در خلا روحی و روانی دارند. در زندگی روزانه بی حوصلگی و حوصله سررفتگی نماد این دلهره و اضطراب است.

رواندرمانی وجودی بیشتر از آن که یک رویکرد روانشناسانه باشد یک، دیدگاه فلسفی محسوب می شود که به انسان و مشکلات ناشی از هستی و وجود آن ها توجه می کند، این رویکرد بیشتر به درون مایه های زندگی ار دارد تا یک فن درمانی.این درونمایه ها عبارتند از؛ مرگ و زندگی، آزادی، مسئولیت پذیری در قبال خود و دیگران، یافتن معنای زندگی وکنار آمدن با احساس پوچی، آگاه شدن از خود و نگریستن به فراسوی مشکلات موجود و وقایع روزمره و همچنین برقراری روابط صادقانه و صمیمی با دیگران.

اگر چه در این درمان از برخی فنون هم استفاده می شود ولی بیشتر بر معضلات و درون مایه ها تاکید می شود تا بر روشها. روان درمانی وجودی عمدتا نوعی نگرش نسبت به برخی مضامین محسوب می شود تا یک رشته فنون وروشها. رواندرمانی وجودی محصول کارهای فلاسفه اروپایی است.

بستر شکل گیری فلسفه وجودی نسل بعد از جنون جنگ جهانی اول و جستجو برای معنی بعد از ویرانی جنگ جهانی دوم بود.گونه انسان قادر بود تا دست به خشونت و بی رحمی استثنایی بزند. برآورد شده که 61 میلیون نفر در جنگ جهانی دوم از بین رفتند.افراد به طرز قابل درکی هر روز دلمشغولی مرگ،وحشت،و ناامیدی بودند.چشم انداز مرگ و نیستی برای میلیونها نفر قریب الوقوع بود.

هدف اصلي وجود درماني: تشويق كردن مراجعان به فكر كردن درباره زندگي ؛گزينه‏هاي پيش روي آنها و انتخاب كردن است.

این رویکرد در دهه 1950 – 1940 پدیدار شد.از افراد تاثیر گذار در این نظریه می توان از افراد زیر نام برد: سورن کی یر کگارد  ، فردریش نیچه، مارتین هایدگر  ، ژان پل سارتر، مارتین باربر  ، لودویک بنیز وانگر.

در مطالب بعدی دیدگاه های نظریه پردازان مختلف این مکتب را شرح خواهیم داد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × سه =